کد مطلب:149389 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

وجود یک درک قوی و نهضت حسینی
می توان گفت علت و مناط اینكه یك نهضت، مقدس و محترم و متعالی می شود و سیادت روحانی بر افكار و عقول مردم پیدا می كند، چند چیز است:

در درجه ی اول پاكی و طهارت و قداست هدف و مقصد است، آلوده به اغراض شخصی و منافع مادی و مطامع و حرصها و آزها و جاه طلبی ها و شهوت رانی ها و خودخواهی ها و خودپرستی ها و تعصبها و قومیتها و حمیتها نیست، به خاطر خدا و


امر خدا و توحید و عدل و قیام به قسط و حریت و حمایت مظلوم و دفاع از ضعیف است (ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم...) [1] به خاطر ارتعاش و سوزشی است كه در وجدان و ضمیر انسانی پیدا می شود، به خاطر انسانیت و جامعه ی انسانیت است، به خاطر اصول مقدس اجتماعی بشری است و به عبارت دیگر جنبه ی اصولی دارد و نه جنبه ی فردی [2] آنهم اصول عالی انسانیت كه قوام زندگی انسانی به آنهاست و روح زندگی انسانی آنهاست، به خاطر روح زندگی است كه بالاتر از ابزار زندگی است؛ اگر ابزار موجود نباشد بشر می تواند با ابزار دیگر زندگی [كند] اما اگر كلمات مقدس عدالت و حق و حریت از قاموس بشریت محو بشود مثل این است كه از این فضا هوا را محو كنند. فرق است بین اینكه در این فضا چراغ نباشد، فرش نباشد، بلندگو نباشد، چادر نباشد، بادبزن نباشد، با آنكه هوا نباشد.

علت دوم مقدس و متعالی و محترم بودن این نهضتها این است كه در ظلمتهای متراكم و در میان یأسها و ناامیدهای مطلق، در مواقعی كه ستاره ای در آسمان بشریت دیده نمی شود، مانند برقی می درخشد و مانند شعله ای حقانی فرا راه آدمیان ظاهر می شود؛ حركتی است در میان سكونها و ندایی است در سكوت مرگبار و خاموشی مرگبار، برقی است در تاریكی و قلیلی است در برابر كثیر (كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله) [3] و لهذا مورد تصویب عقلای خودپرست واقع نمی گردد؛ مانند «ابری است در بیابان، بر تشنه ای ببارد»؛ مانند محبوبی است كه بدون وعده ی قبلی و در حال نزار عاشق، خود را به محب خود برساند:



و برید یأتی بوصل حبیب

و حبیب یأتی بلا میعاد [4] .



علت سوم تقدس این نهضتها این است كه همراه است با یك درك قوی و یك بصیرت نافذ كه پشت پرده ی ظواهر را می بیند و به عبارت معروف: در خشت خام می بیند چیزی را كه دیگران در آینه نمی بینند. همان طوری كه آن دو قسمت، از آیات


قرآن استنباط می شود مثل آیه ی «من انصاری الی الله» [5] و آیه ی «سراجا منیرا» [6] و آیه ی «یستضعف طائفة» [7] این قسمت - كه در این نهضتهای مقدس بصیرتی و احساسی قوی موجود است و آنها چیزی را حس می كنند كه دیگران حس نمی كنند، چیزی را می بینند كه دیگران نمی بینند - نیز از قرآن استنباط می شود، مثل آیه ی «و لقد اتینا ابراهیم رشده» [8] و آیه ی «نحن نقض علیك نبأهم بالحق انهم فتیة امنوا بربهم و زدناهم هدی» [9] كلمه ی «رشد» در عربی به معنای نمو نیست كه در فارسی استعمال می شود، بلكه همان معنایی است كه در فقه می گویند «عاقل بالغ رشید». كلمه ی «زدناهم هدی» نیز همان معنای رشد را می فهماند. نهضت سید جمال از آن جهت مقدس است كه بیش از عصر خود بصیرت داشت. از نامه هایی كه به علما نوشته پیداست. البته جنبه های دیگر هم هست از قبیل عدم تعادل قوا و تجهیزات ظاهری و مادی، كه موسی و ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله یكتنه قیام كردند و همچنین امام حسین علیه السلام. این جنبه ها به علت دوم برمی گردد.

حالا در نهضت امام حسین یك درك قوی وجود داشت و آن جریان پشت پرده ی ضد اسلامی امویان را كه مردم ظاهربین نمی دیدند [می دید.] ابوسفیان در خانه ی عثمان گفت: «یا بنی امیة! تلفقوها تلقف الكرة، اما و الذی یحلف به ابوسفیان لا جنة و لا نار، و ما زلت ارجوها لكم و لتصیرن الی ابنائكم وراثة». ابوسفیان گفت: ملك است و سلطنت، حق و معنا و بهشت و جهنم همه دروغ است؛ این توپ را نگذارید از تیب شما خارج بشود، به یكدیگر پاس بدهید و نگذارید از میان شما خارج شود؛ آن را موروثی كنید. موضوع ولایتعهد یزید و بیعت گرفتن از مردم و در مقدم همه امام حسین، جامه ی عمل پوشاندن به تفكر خطرناك ابوسفیانی یعنی به تفكر حزبی بود آن هم به نوبه ی خود اصولی بود.

ولی مردم ظاهربین و گول تظاهر خور و حمل به ظاهر كن، هیچ گونه توجهی به این امور نداشتند و اینكه امام حسین فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع


مثل یزید» حقیقتی بود كه حسین درك می كرد و دیگران درك نمی كردند. امام حسین می دید كه با خلافت یزید اصل ابوسفیانی «و لتصیرن الی صبیانكم وراثة» دارد عملی می شود و ممكن است در اثر سكوت، این مطلب سنتی بشود و احادیثی هم جعل شود كه خلافت باید در خاندان ابوسفیان بماند.

امام حسین به دست یهود و نصاری و مجوس یا مشركین عرب یا اهل رده كشته نشد، به دست مسلمانان و بلكه دوستان پدرش كشته شد و حتی به دست شامیان كشته نشد، به دست كوفیان كشته شد. البته كوفیان مرعوب بودند و عامه پیرو رؤسا بودند و رؤسا از رشوه آبستن بودند: «اما رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» آنها جوالهاشان پر شده بود، حواله های كلان بانكی دریافت كرده بودند، لیره و دلار سبیل بود برای آنها، ولی عمده درك ضعیف عامه و فراموشكاری عامه بود چنانكه بعد خواهیم گفت.

گفتیم كه یكی از علل و یا مهمترین علت شهادت امام حسین و یا مهمترین علت گرویدن مردم به امویان، جهالت مردم بود. از طرفی هم می دانیم امام حسین با یزید مبارزه نمی كرد؛ او بالاتر از این بود كه هدفش شخص و فرد باشد؛ هدف او اصولی و كلی بود. در حقیقت امام حسین با ظلم مبارزه می كرد و با جهل، چنانكه در زیارت به ما تلقین و تعلیم كرده اند كه هدف این مبارزه از بین بردن جهل و گمراهی است چنانكه در زیارت اربعین است: «و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من الجهالة و حیرة الضلالة» [10] اكنون توضیح می دهم كه مقصود از جهالت مردم این نبود كه چون مردم بی سواد بودند و درس نخوانده بودند، مرتكب چنین عملی شدند و اگر درس خوانده و تحصیل كرده بودند و نمی كردند. نه، در اصطلاح دین «جهالت» بیشتر در مقابل «عقل» گفته می شود و مقصود آن تنبه عقلی است كه مردم باید داشته باشند،و به عبارت دیگر قوه ی تجزیه و تحلیل قضایای مشهود و تطبیق كلیات بر جزئیات است و این چندان ربطی به سواد و بی سوادی ندارد. علم، حفظ و ضبط كلیات است و عقل قوه ی تحلیل است. به عبارت دیگر امام حسین شهید فراموشكاری مردم شد، زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه شصت ساله ی خودشان فكر می كردند و قوه ی تنبیه و استنتاج و


عبرت گیری در آنها می بود و به تعبیر سیدالشهداء كه فرمود: «ارجعوا الی عقولكم» اگر به عقل و تجربه ی پنجاه شصت ساله ی خود رجوع می كردند و جنایتهای ابوسفیان معاویه و زیاد در كوفه و خاندان اموی را اصولا فراموش نمی كردند و گول ظاهر فعلی معاویه را - كه دم زدن از دین به خاطر منافع شخصی است - نمی خوردند و عمیق فكر می كردند، و حساب می كردند آیا حسین علیه السلام برای دین و دنیای آنها بهتر بود با یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتی واقع نمی شد. پس در حقیقت علت عمده ی اینكه مردمی نسبتا معتقد به اسلام این طور با خاندان پیغمبر رفتار كردند در صورتی كه همانها حاضر بودند قربة الی الله در جنگ كفار شركت كنند، فقط و فقط فراموشكاری مردم و گول ظاهر خوردن آنها بود، یعنی نتوانستند پشت پرده ی نفاق را ببینند. ظواهر شعائر اسلامی را محفوظ می دیدند و توجه به اصول و معانی از بین رفته نداشتند. البته در این حادثه - چنانكه قبلا گفتیم - رعب و ترس و استسباع از یك طرف، و فساد اخلاق رؤسا و رشوه خواری آنها و طمع آنها و اطاعت كوركورانه ی - به حسب خوی قبیله ای عربی - كوچكترها از رؤسای قبائل از طرف دیگر، نیز از عوامل مهم وقوع این حادثه بود.این حادثه صد در صد یك حادثه ی اسلامی است. امام حسین به قول آن مرد معاند به سیف جدش كشته شد اما به علت جهالت و ظاهربینی و گول حفظ ظواهر و شعائر خوردن مردم.

از جمله عواملی كه در این حادثه زیاد دخالت داشت این بود كه به حسب تصادف، كارگردانان این حادثه یك عده مردمی بودند كه جانی بالفطره بودند و به قول عقاد: «المسخاء المشوهین اولئك الذی تمتلی صدورهم بالحقد علی ابناء آدم و لا سیما من كان منهم علی سواء الخلق و حسن الاحدوثة، فاذا بهم یفرغون حقدهم لعدائه و ان لم ینتفعوا بأجر أو غنیمة...» [11] .


[1] قصص / 4.

[2] و به عبارت ديگر از اين جنبه است كه از خودپرستي و منفعت پرستي گذشته و خود را فداي مصالح جامعه مي كنند، فداي حق و عدالت مي شوند، تبديل مي شوند به حق و عدالت و لهذا مثل حق و عدالت مقدس مي گردند.

[3] بقره / 249.

[4] [و پيكي كه خبر وصال يار مي آورد، و ياري كه بدون وعده از راه مي رسد.].

[5] آل عمران / 52.

[6] احزاب / 46.

[7] قصص / 4.

[8] قصص / 4.

[9] انبياء / 51 [به تحقيق براي ابراهيم اسباب رشد او را فراهم آورديم.].

[10] [و خون قلب خويش را در را تو نثار كرد تا بندگان تو را از ناداني و حيرت گمراهي نجات بخشد.].

[11] [آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند كه سينه هايشان از كينه ي فرزندان آدم آكنده بود از كساني كه اخلاقي استوار و آثاري نيكو داشته اند، به همين دليل تمامي كينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند كه از اين كار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد.].